Snow White King

آرزوهایی که به فنا رفتند!

Snow White King

آرزوهایی که به فنا رفتند!

‌معجزه ی خاموش!

روزهایی را که به پایان میرسانم...

در انتظار طلوع اغازی در شب...

و نه در هیچ گاه...

خود را نیافتم!

میگردم...

به دور هر آنچه که محو شده...

و هر آنچه که تاریکی احاطه اش میکند...

که شاید من در پس آن ها جایی برای خود یافتم...

خود را نیافتم!!

دیگر باران نیست که مرا در خود فراموش سازد...

دیگر آسمانی نمیبینم که سرگیجه اش مرا در خودر غرق کند...

و من از نوایی که خود را در آن دیدم متنفرم!

خود را نیافتم!!!

مشکوک!..حسی که به تو خواهم داد...

به یاد آور که مرا میشناختی...

و در تمامی آینه ها که بنگری...

مرا نخواهی یافت!!!!

در کجا پنهان شدم؟!

نوایی که مرا احاطه کرده...

تاریکی که مرا می بلعد...

بارانی که غرق میکند...

آسمانی که بر زمین می اندازدم...

در پس همه ی آن ها...

یک صدا با من است...

پیدایم کن!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد