Snow White King

آرزوهایی که به فنا رفتند!

Snow White King

آرزوهایی که به فنا رفتند!

لالایی!

توهم یه روز بزرگ میشی...میری تا شهر رویاها...به یاد خونه میافتی......چشت میشه مثل دریا....

لالایی...لالایی...لالایی...لالایی!

و اما سهم من و امثال از لالایی چه بود؟!!!

یه شب مهتاب..ماه میاد تو خواب...منو میبره...کوچه به کوچه....باغ انگوری... باغ الوچه...!

مارا از کودکی بزرگمان کردند!مانند بزرگ ها خوابیدیم،نوشیدیم،پوشیدیم،کفت کردیم،سخن گفتیم...!

خب نتیجه ی اخلاقیه داستان اینه که لعنت به دنیای ادم بزرگها!چرا؟!چون ما بچگی نداشتیم...واسه همینه که هیچوقت بزرگ نشدیم!حداقل خودم که اینطوریم...هیچوقت بزرگ نشدیم و نخواهیم شد...چون از اول حس کردیم بزرگیم!چون بچگی ای نداشتیم که بخواییم طعم بزرگی رو بچشیم...مثل یه دنیای دو بعدی!نه اصلا دنیای بی بعدی!!!!!!

خب تا پارسال که فکر میکردم من زورو ام وخیلی زود بزرگ شدم حالا میفهمم که هی دل غافل!زورو کجاس؟!تو که هیچوقت بچه نبودی زورو چه حالیته؟!!!

به خاطر همینه الان خیلی بچه ام...اما من که هیچوقت بچه نبودم؟!!!!از اولش مثل بزرگا باهام رفتار کردن ولی الان بزرگ هم نیستم؟!!!!پس من چیم؟!!!!!نه خداوکیلی بگو دیگه من چیم؟!!!!


_ایشالا پیر شی جوون!

-مادر جان شرمنده ام این یه مورد رو....متاسفانه من هیچوقت رشد نمیکنم!

-خاک به سرم!!این چه حرفیه؟!!!نکنه ایراد میراد داری ننه..؟!!!!!

....و هنوز توضیحش سخته که چرا رشد نمیکنم.وقتی اغازو پایانی وجود نداره و از اول پایان(شایدم اغاز)بوده دیگه جلو رفتن چه معنی داره؟!!!!!!!!!!!!

لعنت!