Snow White King

آرزوهایی که به فنا رفتند!

Snow White King

آرزوهایی که به فنا رفتند!

The great hell for ever

پریشان ،غرق در افکار شب

و این صدای موج است که مرا زنده نگاه داشته

تا به امروز...به کدامین دست می نِگری؟!

و یکبار برای همیشه...جهنمم را دوست دارم!

هر طرف را می نگرم...دیواری از خیال

پریشانی هایم،خستگی هایم،دلبستگی هایم...

همه در وجود خیالم معنی پیدا کرد

و امروز که دیوار را میبینم...با خود گویم

براستی که جهنمم را دوست دارم!

...

که بود که در فکر رستگاری، در بیداری وجود خیال خود

در خواب ترین نقطه ی روز به بیداری مینشست...

به یاد تمامی صداهایی که از آسمان میایند...

براستی که صدا از آنِ من است؟!

یا فقط خوابیست در کودکی؟!!!

که تزریق میکنند در رگ های ناتوانت....

...

به یاد ترسی که یک دم  از اندیشیدن به رویایی گرم...

مرا باز میداشت...

و من در قعر جهنم...سوزش دستانم را حس میکردم...

که از پوچی وجود آتش اطراف بود

و بیاد خاموشی ای که از درون مرا میسوزاند...

گویی تمامی آتش های جهان در آن معنی میشدند...

...

و به یاد همه چیز...و به یاد همه دم

و به یاد تمامی خاطرات که میسوزد....در خاموشی نگاهم...

و در تنگنای وجودم...که خودرا محبوسش ساختم...

و به یاد تمام تلخی های شیرینم...که جهنمی را ساخت

جهنمی که دیروز...اکنون...و تا همیشه...

بار وجود مرا با خود به دوش میکشاند...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد