دنیای این روزهایم...در کابوس ساخته شده است.کابوسی که خود خالقش بودم.از کابوس دیدن لذت میبردم...هیاهو را دوست داشتم...مرد تنهای شب بودن را دوست داشتم...همیشه دوست داشتم با دو چرخِ دوچرخه حرکت کنم نه با کمکی هایش...دوست داشتم با پایم بایستم نه با ترمزش...
خسته ام...از ادمک های اطرافم...از کوه های تو خالی...از ترس برای هیچی...
از حامی هایی که پشتم نبودند....خسته ام...
در تبعید به سر میبرم...تو که میگفتی از رگ گردن نزدیکترم خواهی بود...کجای اسمان ها قایم شده ای؟!من دیگر کودک نیستم...لذتی در قایم موشک برایم نیست....
لبخند لبانم را نبینید...دلداری هایم را نبینید....سرخوشی هایم را نبینید...
تنها مانده ام
دنیای این روزای من، همرنگ تن پوشم شده
اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده
دنیای این روزای من، درگیر تنهایی شده
تنها مدارا میکنیم، دنیا عجب جایی شده...
... . 3 نقطه های بی پایان!