Snow White King

آرزوهایی که به فنا رفتند!

Snow White King

آرزوهایی که به فنا رفتند!

ما فراموش کردیم...

در بیدارترین لحظه های خاموشی...

مرا بخوان...

من غزل نیمه شبم...

مرا فریاد کن...

که گویند من درد مشترکم...

که گوید من درد مشترکم؟!...

من حنجره ای خاموشم...

مرا ورق بزن....

منم آن کهنه ترین کتاب نو...

که در آن کنجه قفس...

به غبار چشمانت خیره ام...

مرا پیدا کن....

منم آن رازی که در همه شب...

در پسر افکارت می غرید....

قایق ها ساختیم...

بر آب انداختیم...

با موج ها به بیکران رفتیم...

باز همینجا هستیم....

ما فراموش کردیم...

که زمین میچرخد!



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد