نمیخواهم رستگار شوم...بهشت برای خودتان...من جهنمم را دوست دارم!
اخرین تراوشات ذهن مغشوشم وقتی دیگه کم کم داشتم میرسیدم خونه....
.
.
ساعت 2:30 .منتظر شیپور خدام که بگه دیگه دنیا تمومه!برید استراحت کنید....اما زنگ مدرسه زده میشه و من فقط به سمت در مدرسه میرم....
هدفون توی گوش...یه سرش تو سوراخ گوشی...و مثل همیشه من و کاپشنمو کولمو کلاه بوقیم!!!!!!!!!!
میرم به سمت پایین مدرسه...شعری که در وصف دبیر گرامی سروده بودم(!)رو مچالی میکنم میندازم اشغالی...اشغالی هم خیلی دلش پر بو دحتی!اونم میخواست بالا بیاره....مثل اینکه تو دنیای اونم چیزی جز کثافت موج نمیزنه...
تو راه با صدای اهنگم هد میزنم. یه سری پسر لوس واسه اینکه 3 ثانیه خنده عروسکه استخونیه کنار دستشونه ببینن شروع میکنند به من خندیدن...اما به درک!(who cares?!!(امین میگه!))
میرسم به ایستگاه تاکسی و سوار تاکسی میشم.افکارم خیلی خیلی خیلی مغشوش و مشغوله!خانم کنار دستم با خالت افسوس و فخر فروشی شروع میکنه سرشو تکون دادن!انگار داره ذهنمو میخونه...وای!جدا اگه بتونه ذهنمو بخونه چی؟!
.
.
.
یه دفعه مثل دیونه ها شروع میکنم خندیدن!!!!!همه چپ چپ نگاهم میکنن و منم اهنگمو عوض میکنم...
-اقا ممنون پیاده میشم.
دررو میبندم.بعضی وقتا خیلی بد ادم رو نکاه میکنند.مثل اینکه یادشون رفته وظیفشونه منو برسونن!واسه اینکار خوب پول میگیرن دیگه!اما بازم مهم نیست.و من بالاخره میرسم به خونه!!!!خونه ی عزیزم.....البته خونه ی من 10 مترِ!!!!!!!!!!بقیه بهش میگن اتاق اما اینجاست که فقط حس میکنم خونمه...من عاشق اینجام!هیچ جارو با اینجا عوض نمیکنم....
همه یطوری نگاهت میکنند.یه طوری راجع به تو حرف میزنند.انگار از مریخ اومدی.اصلا من دوست دارم پاندول ساعت رو فوت کنم!!!باید مثل دیونه ها نگام کنید؟!دوست دارم درس بخونم ایا این باعث تفاوت من و تو میشه؟!دوست دارم متال گوش بدم وحشی ام؟!!!
نمی خواهم رستگار شوم!بهشت ارزانیتان....من جهنمم را دوست دارم!!!!
keep on f ing..
heh.it's snow white king...