Snow White King

آرزوهایی که به فنا رفتند!

Snow White King

آرزوهایی که به فنا رفتند!

کلاه بوقی

-الو کجایی؟! 

-تو کجایی؟! 

-... 

-باشه واسا دارم میام. 

اخ جون دارم میرم ببینمش...اون بهترین رفیق دنیاست! 

-سلام چطوری؟! 

-خوبم!گِلی شدم!!! 

-ااااا!عیب نداره.چیکار میکنی؟ 

-هیچی 

-چه خبر ؟ 

-هیچی 

-؟!هیچی! 

اخ جان.چقدر قدم زدن باهاش لذت بخشه...اون فوق العادست.من عاشق اینم که باهاش قدم بزنم...حرکاتشو زیر نظر میگیرم...چقدر لذت بخشه.حتی وقتیاخم هم میکنه قشنگه.چقدر خنده هاشو دوست دارم....چقدر شیرینه! 

دوباره باهم دیگه قدم میزنیم.ادمای زیادی پیشمونن اما برای من انگار فقطو فقط من و اونیم....(؟!)... 

یجا وای میسیم.داره تکون تکون میخوره تا گرم بشه!.چقدر استایلش رو دوست دارم....چقدر تمام حرکاتش دلنشینه.انگار بهترین رفیقه دنیاست.کاش میتونستم بهش بگم چقدر دوسش دارم بدون اینکه فکر بدی بکنه یا سوتفاهم بشه واسش.... 

سوار تاکسی میشیم.وای!کنار دست من نشسته.چقدر عالیه!اون بهترین رفیقمه....اما اینا همش توهمه!و اون به سردترین شکل ممکن از من خداحافظی میکنه.حالا فقط منم و یه هندزفری ویه کلاه بوقی.... 

چقدر لذت بخشه!چقدر خودمو دوست دارم...  

 

 

 

Snow White KING!

نظرات 1 + ارسال نظر
♠♦ALR♦♠ یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:09 ق.ظ

yani man koshte mordeye tafakorate in zehne maqshooshetam b mola! az kojat dar miari kheili bahalan!

نوکرمممممممممم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!از همون ذهن مغشوش که فزمودی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد